فرهنگ امروز: علماي اخلاق قديم، قواي دروني انسان را به حالتهاي مختلف تقسيم ميكردند؛ براي نمونه در ارتباط با قوهی غضبيه، شجاعت را يك حالت اعتدال معرفي ميكردند، سپس حالت تفريط در آن را جبن و حالت افراط در اين قوه را تهور و بيباكي ميدانستند. براي قوهی شهويه نيز 3 حالت مشابه را قائل بودند كه تنها يك حالت آن در خط اعتدال قرار داشت. در مجموع براي 4 قوهی دروني انسان 12 حالت تعريف شده است.
هدف اخلاق، رساندن قواي دروني انسان به اعتدال است. در ارتباط با جوامع بشري نيز گويا ميتوان چنين حدود اعتدالي تصور كرد. چنانچه اين اعتدالها برقرار باشد راه براي رشد و توسعهی متوازن هموار ميشود. جامعه هم مانند انسان دارای روح و مسئولیت است.
در اينجا سخن از جنبههاي نرمافزاري و فرهنگي توسعه، معنا و مفهوم مييابد. هرگاه ايستارهاي شناختي يك جامعه همسو با هدفها و برنامههاي توسعه نباشد، اين تصلب، راه را بر فرآيند تغيير ميبندد و مقاومت در برابر تغيير شكل ميگيرد. اين مقاومت يك شبه ايجاد نميشود، بلكه ريشه در ساختارهاي تاريخي دارد. فرآيند توسعه در جامعهاي شتاب ميگيرد كه قدرت بازتوليد فرهنگي داشته باشد. بنابراين ميتوان جامعهاي را تصور كرد كه ميراث دارد؛ اما به دليل فقدان جسارت در بازشناسي و بازتوليد آن يا در حاشيه بودن قوهی عاقله، اين ميراث فرهنگي ناكاركرد ميشود. همچنين ممكن است جامعهاي را تصور كرد كه سنتهاي علمي و فرهنگي فاخري داشته؛ اما از آنجا كه اين سنتها متداوم و پايدار نبوده است، پويايي خود را در گذر زمان از دست داده است و صرفاً دستاويزي براي فخرفروشي به اين و آن تبديل شده است.
در كنار اینها در جوامع توسعهنيافته و يا درحالتوسعه معمولاً جريانات ضد توسعه نيز همراه با رگههاي فرهنگي نيز فعال هستند.
فاتالیسم و تقدیرگرایی محض، راحتطلبی، تفسیر منفی از قناعت و مناعتطبع از جملهی اینها است. این جامعه از میوهی توسعه بدش نمیآید؛ اما از تحول و تغییر که لازمهی آن است، اجتناب میکند. یک توسعهی تدریجی و بهداشتی بدون هزینه برای او مطلوب است که صدالبته با توجه به رشد سریع رقبا عین عقبماندگی است.
اندیشههایی چون (چون فردا شود فکر فردا کنم) و یا (بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین) و یا (تا بوده چنین بوده) و... رگههایی از فرهنگ توسعهگریز را نشان میدهد.
از دیگر مشخصههای جامعهی تبعی، عدم رشد سیاستورزی خردمندانه است. امری که موجب انزوای عقلای قوم و بیانگیزه شدن نخبگان و کارشناسان و جولانداری کممایگان و متوسطاندیشها میشود. در چنین شرایطی با فروپاشی قوهی عاقله و خارج شدن تدریجی سایر قوا از حد اعتدال مواجهایم.
جامعهی تبعی میراث خودش را نمیشناسد، قدرت تأسیس ندارد و مقلد است، از روی دست دیگران مینویسد، عقلانیت فرهنگی محدودی دارد و احساساتی است، نوآوری تدریجی دارد؛ اما توان نوآوری گسسته و رادیکال ندارد، محافظهکار است و ابتکاراتش صرفاً برای بقا و امنیت کوتاهمدت خود است، به بحران نمیاندیشد، بلکه بحران را در خود مزمن میکند. چنین جامعهای به دلیل تکیه به سنت، تغییرات تدریجی را به گونهای واپس میزند یا جنبههای کمتر مخاطرهآمیز آن را در خود حل میکند یا از آنها معجونی ناهمگن و به قول جلاییپور بدقواره میسازد؛ اما چنین جامعهای قطعاً در مقابل امواج تغییرات پردامنهتر و عمیقتر فرهنگی و اجتماعی، خطمشی مقابله و غیریتسازی را پیش خواهد گرفت، مقابلهای پرهزینه که سرانجام آن نامعلوم است.
به نظر نگارنده تنها راه مواجههی معقول با روند پرشتاب تغييرات جهاني و كاهش شكاف فرهنگي و اجتماعي بين شمال، جنوب، رشد عقلانيت فرهنگي است، امري كه تنها از طريق توسعهی آموزش مسير است. آموزش، همان اكسيري است كه موجب شد ژاپن پس از جنگ جهاني همچون ققنوس آرامآرام از درون خاكستر جنگ، سر برآورد و امروز بهعنوان يك كشور توسعهيافتهی صنعتي قد علم كند. كشوري كه بهرغم توسعهی مادي كمتر به بحرانها و تعارضات فرهنگي دچار شده است. راز اين موفقيت را نگارنده در بازديدهايي كه از مراكز آموزشي اين كشور از مهدكودك تا دانشگاه داشته است، در نظام آموزشي سازگار با توسعه و منطبق با ارزشهاي بومي يافت. سرمايهگذاري در آموزش هرچند ديربازده است؛ اما با تغيير اساسي در ايستارهاي شناختي و رويكرد ملي به توسعه ميتواند روند رشد و توسعه را هم تسهيل كند و هم عمق و پايداري بخشد. اتفاقي ميمون كه در ژاپن پس از دورهی «ميجی» رخ داد و اين كشور را از يك جامعهی حاشيهاي و تبعی به سوي جامعهاي تأسيسی و پويا سوق داد.
دکتر غلامرضا ذاکرصالحی
دانشیار مؤسسهی پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی
نظر شما